فرزندانم هدیه من به حضرت فاطمه (س) بود
گروه بانو چه خبر پایگاه خبری «البرزخاتون»؛ مهدیه سادات نقیبی در یادداشتی اختصاصی برای پایگاه خبری تحلیلی «تیتر یک» به دلنوشتهای از دیدار با مادر شهیدان عسگری نوشت: تشویق به هم مسیر شدن با شهدا هنوز ادامه دارد.
اینجا سرزمینی است که مادران آن همچون بلور در گوشهگوشه شهر و دیارشان میدرخشند، مادرانی که همانند آیههای قرآن کریم هیچگاه تکرار نمیشوند. این سرزمین مادرانی را در آغوش میگیرد که روزی با دست خود عزیز جانشان را راهی میدان جنگ میکنند و این باور قلبی را با تمام رنجها و سختیهایش سالها به دوش میکشند. درون این سرزمین شهرهای کوچک و بزرگی وجود دارد که در برخی از خانههای آن بر روی طاقچه قدیمشان عکسهای قاب شدهای همچون نور میدرخشد، نوری که فرای دید واقعی است و تنها مادری میتواند ببیند که هر لحظه دلتنگی از گوشه چشمش فرومیریزد.
مادر. مادر. مادر.
با روی گشاده به استقبالمان میآید، همان مادری که شاهد خبر شهادت دو فرزندش بود.
شهید زینالعابدین عسگری و شهید حاج مهدی عسگری
با پذیرایی ساده و زیبایش به استقبال خاطراتی میرویم که از حاج مهدی عسگری میگفت خاطراتی که رنگ عشق و محبت داشت. مادر با لبخند گرمش اینگونه آغاز کرد که من اگر ده تا بچه دیگر هم داشتم باز هم برای شهیدشدن و رفتن در آغوش خانم فاطمه الزهرا (س) تشویقشان میکردم.
مادر در ادامه گفت: مهدی از زمانی که ۷ سالش بود مهر و محبت از سراسر وجودش میبارید. یادم است یک روز مهدی از مدرسه آمد و مدام دستوپای مرا میبوسید، دلیل کارش را که پرسیدم گفت: معلمم گفته هرکس احترام پدر و مادرش را نگه دارد و روی آنها را ببوسد جایش در بهشت است، من هم میخواهم به بهشت بروم. این محبت تا همین اواخر هم ادامه داشت و من از این همه محبت شرمنده میشدم.
اشکهای مادر بر روی صورتش جاری میشد و ادامه صحبتهایش گفت: سال ۹۵ بود که مهدی بدون خداحافظی از من راهی سوریه شد. اینگونه رفتن، من را خیلی شوکه کرد و از دوستانش دلیل اینگونه رفتن را پرسیدم گفتند: حاج مهدی گفت از گریه مادرم خیلی ناراحت میشوم و بهخاطر ندیدن اشکهایش و سستشدن پاهایم خداحافظی نمیکنم.
مهدی بارها از فرارسیدن شهادتش برایم میگفت از این که نگرانم نباش و از نبودنم ناراحت نشو. حاج مهدی شوق رسیدن به حضرت فاطمه (س) از درونش فوران میکرد و مدام میگفت از این که بانوی دو عالم هیچگونه قبری ندارد و من هم دوست ندارم، قبری داشته باشم. اشک و آهامانم را بریده بود و خواستم با بوسیدن روی پسرم او را این تصمیم منصرف کنم که گفت: مادرم مگر دوست نداری با حضرت زینب (س) هم مسیر بشوم؟ مگر ازتهدل راضی به رضایت این راه نیستی؟ و من دیگر توانستم جوابی بدهم.
در همین لحظه بود که با دیدن چشمهای اشکآلود مادر و اقتدار او در چنین شرایطی من را به یاد فرمایش مقام معظم رهبری انداخت که فرمودند: «مادر، مادر شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید؛ شوخی نیست؛ اینها به زبان آسان میآید. بچه انسان سرما میخورد، دو تا سرفه میکند، چقدر نگران میشویم؟ یک بچه انسان برود کشته بشود، دومی برود کشته بشود، سومی برود کشته بشود؛ شوخی است؟ و این مادر با همان احساسات مادرانه سالم و جوشان و پر فوران، آنچنان نقشی ایفا کند که صد تا مادر دیگر تشویق بشوند، بچههایشان را بفرستند میدان جنگ. اگر این مادرها آن وقتی که جنازه بچههایشان میآمد یا حتّی نمیآمد، آه و ناله میکردند، گله میکردند، یقهچاک میزدند، اعتراض به امام و جنگ میکردند، مطمئناً جنگ در همان سالهای اول و مراحل اول زمینگیر میشد. نقش مادران شهدا این است.»
انتهای خبر/
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهتان را بنویسید