آخرین اخبار
همسر شهید رضا ایزدیار:

نگاهِ زینب هنوز منتظر توست

همسر شهید رضا ایزدیار گفت: روی زینب (دخترم) خیلی حساس بود و می‌گفت اگر کسی دخترم را اذیت کند، من راضی نیستم.
اشتراک گذاری
13 دی 1402
67 بازدید
کد مطلب : 6926

گروه بانو چه خبر پایگاه خبری «البرزخاتون»؛ ناهید عبداللهی در گفتگو با خبرنگار پایگاه خبری «تیتر یک» گفت: آشنایی من و شهید به واسطه یکی از همسایه‌ها که با مادر همسرم دوست بود، صورت گرفت و ایشان از همسایه خواسته بود تا اگر دختر مناسبی سراغ دارند، معرفی کنند که همسایه‌مان من را معرفی کرد.

همسر شهید مدافع حرم رضا ایزدیار ادامه داد: از اینجا آشنایی ما شروع شد و پس از تحقیقات، این خانواده بسیار مورد تأیید پدرم قرار گرفتند چون خانواده بسیار مؤمن و همه اهل جبهه و جنگ بودند و خود من هم همیشه قبل از ازدواج کسانی که در لباس نظامی و پاسداری بودند را دوست داشتم و ما درتاریخ ۲۱ بهمن ۷۲ نامزد شدیم و اردیبهشت ۷۳ عقد و عروسی برگزار شد.

وی افزود: شهید خصوصیات اخلاقی بارزی داشت که واقعاً از دیگران متمایزش می‌کرد؛ اگر زمانی خواهر من یا زن برادرشان خانه ما می‌آمدند که مرد همراهشان نبود، سریع به طبقه بالا یعنی خانه مادر شوهرم می‌رفت.

عبداللهی تصریح کرد: ولایت‌مداری و اطاعت از رهبری از نمونه‌های شاخص خط مشی سیاسی شهید بود و در همه زمینه‌های زندگی به ویژه احترام به پدر و مادر بی‌نظیر بود و از انجام هیچ‌کاری برای والدین دریغ نمی‌کرد و گاهی وقت‌ها به خودم می‌گفتم که چطور یک انسان می‌تواند این‌قدر خوب باشد؟!

همسر شهید گفت: شهید به من و بچه‌ها خیلی احترام می‌گذاشت، در کمک به من هیچ کوتاهی نمی‌کرد و به پدر و مادر من نیز مثل پدر و مادرخود احترام می‌گذاشت، خیلی به حلال و حرام مقید و در کمک به نیازمندان پیشقدم بود و اگر کسی کمکی نیاز داشت، در هر زمینه‌ای اگر می‌توانست اصلاً کوتاهی نمی‌کرد و واقعاً همه خوبی‌ها در وجودش جمع بود.

وی ادامه داد: این همه خوبی من را می‌‎ترساند و با خودم می‌گفتم که خدا بعضی وقت‌ها با بهترین چیز‌ها آدم را امتحان می‌کند که حتی یک بار به پسرم گفتم که امیدوارم خدا ما را با بابا امتحان نکند و موقعی که به سوریه رفت این حالت من بدتر شد و دیگر احتمال برگشتن او در ذهنم خیلی کم شده و احتمال شهادت زیاد بود.

عبداللهی بیان کرد: رابطه بچه‌ها با پدر خیلی صمیمانه بود به ویژه پسر بزرگم که ساعت‌ها با هم حرف می‌زدند و شوخی می‌کردند. موقعی که پسرم به حوزه علمیه رفت، بعضی شب‌ها برای درس خواندن به خانه نمی‌آمد، یک روز بابایش گفت به آقا جواد بگو، شب‌ها حوزه نماند، من دلم برایش تنگ می‌شود و با پسر دومم نیز خیلی دوست بود و فرزند دوم من ۱۲ ساله بود که پدرش شهید شد.

همسر شهید افزود: همیشه دو پسرم با پدرشان، جمعه‌ها به کوه، نماز جمعه و پارک می‌رفتند و شهید یک پدر واقعی بود و با فرزندان دوست و رفیق بود و بسیار پر انرژی و شاد بود.

وی تأکید کرد: دختر کوچکم هم دو سالش بود که همسرم شهید شد. شهید همیشه آرزو داشت که صاحب دختر شود و از وجود زینب در زندگی‌مان به شدت خوشحال بود و موقعی که از سر کار برمی‌گشت، از دخترم جدا نمی‌شد و حتی زمانی هم که برای خرید بیرون می‌رفت، زینب با اینکه کوچک بود، او را با خودش می‌برد.

عبداللهی عنوان کرد: از زمانی که زینب به دنیا آمد، بحث رفتن شهید به سوریه در خانه ما بود، شهید گفته بود که می‌خواهم بروم اما زمان رفتن مشخص نیست اما من آماده رفتن هستم.

همسر شهید گفت: شهید در دی ‌ماه سال ۹۴ عازم سوریه شد و به شدت از رفتن خوشحال بود و ۲۵ بهمن‌ماه همان سال یعنی سالروز ولادت حضرت زینب (س) در موقع اذان صبح به شهادت رسید.

وی ادامه داد: شهید به شدت روی تربیت، درس و نحوه صحبت و رفتار فرزندان حساسیت داشت، خیلی با آن‌ها حرف می‌زد و همیشه توصیه می‌کرد که خیلی هوای مادرتان را داشته باشید، کمکش کنید، اگر خرید داشت، حتماً برایش انجام دهید این صحبت‌ها مال روز‌های آخر زندگی‌اش بود.

عبداللهی افزود: روی زینب خیلی حساس بود و می‌گفت اگر کسی دخترم را اذیت کند، من راضی نیستم و یک وقت‌هایی در مورد آینده زینب صحبت می‌کرد که چه‌طوری باشد و بعد از شهادت شهید متوجه شدم که این حرف‌هایش بوی وصیت می‌داده و غیرمستقیم بیان کرده است.

همسر شهید بیان کرد: روز آخر، صبح بدون اینکه من بدانم قرار است که به سوریه برود، چون قبلاً گفته بود که روزی که بخواهم از خانه اعزام شوم به شما نمی‌گویم و موقعی که خواستم سوار هواپیما شوم، به شما زنگ می‌زنم. همین طور هم شد، صبح که می‌خواست سرکار برود، بچه‌ها را بوسید و رفت و این آخرین دیدار ما بود و موقعی که می‌خواست پرواز کند، همان‌جا زنگ زد و گفت که من دارم می‌روم، همان‌جا حال من خیلی بد شد و با خودم گفتم که این آخرین دیدارمان بود.

وی تأکید کرد: خبر شهادت را برادر‌ ایشان به من داد، البته اول گفت که شهید مجروح شده و قرار است که او را به بیمارستان بقیهالله ببرند، دو الی سه روز در همین ناباوری بودیم که خبر شهادت‌ ایشان اعلام شد.

عبداللهی ادامه داد: اوایل شهادت بیشتر پسرم من را آرام می‌کرد، زیرا حالم خیلی بد بود و دوست نداشتم که زنده باشم و با صحبت‌های پسرم به مرور حالم بهتر شد. ما با همدیگر صحبت می‌کردیم و هر کدام به دنبال راهی بودیم که حال‌مان بهتر شود و من با بچه‌ها صحبت می‌کردم و با سرگرم کردن خود با بچه‌ها کمی آرام می‌شدم و سعی می‌کردم روی اعتقادات بچه‌ها بیشتر کار کنم.

وی افزود: شهید همیشه به روز زن و تولد بسیار اهمیت می‌داد و سعی می‌کرد که هدیه‌ای بگیرد و بیشتر مواقع طلا می‌گرفت، هرچند کوچک اما می‌گرفت.

همسر شهید در خاتمه خاطرنشان کرد: از زحمات شما در‌ شناساندن سیره شهدا به مردم تشکر می‌کنم و‌ امیدوارم ادامه‌دهنده راه شهدا باشیم تا ظهور امام زمان (عج) محقق شود.

انتهای خبر/

این مطلب بدون برچسب می باشد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *